beach lovely

اگر تمام دردهای عالم را نردبان کنی ، دستت به سقف دلتنگی های من نمی رسد .

beach lovely

اگر تمام دردهای عالم را نردبان کنی ، دستت به سقف دلتنگی های من نمی رسد .


<<به نام خدای عاشقا>>

روزگارم بد نیست غم کم میخورم

کم که نه هر روز کمکم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست که حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یک غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم

023
.
.


حرف کمی نبود قرار ومدار عشق


اما چه فایده –


که نفهمیم یار را!


ای روح های ناب !


دوباره به پا کنید


قدری برای اهل زمستان


بهار را !

خدایا . . .خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت،مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تو

من به قلبم افتخار می کنم با آن بازی شد ، زخمی شد ، به آن خیانت شد ، سوخت و شکست اما به طریقی هنوز کار می کند

دلتنگم


به امید تو دل به آسمان بسته ام ، به یاد تو به آسمان نگاه میکنم ، میبینم ستاره ها را، میشمارم تک تک آنها را…
به عشق تو شبها را تا سحر بیدار می مانم ، مینویسم درد دلم را ، تا فردا برایت بخوانم .
به هوای تو به آسمان تاریک خیره میشوم تا شاید چهره ماه تو را ببینم.
واقعیت این است که دلم برایت تنگ شده ، حقیقت این است که دلم به انتظار دیدن تو نشسته.
دلتنگم عزیزم ، دلتنگ چشمهایت ، گرفتن دستهای مهربانت .
به لحظه ای می اندیشم که بتوانم پرواز کنم و به سوی تو بیایم ، انگار که رویایی بیش نیست.
تازه فهمیده ام که چقدر تو برایم عزیز و مقدسی ای سرچشمه خوبیها و پاکیها.
به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ، چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ، نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست.
انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی .
ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد، گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن .
حرفهای قشنگت را ، درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم،تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را.
دلتنگم ، به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ، میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است.
میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ، تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ،  و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم.
یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ، کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، اما در مرام ما بی وفایی نیست عزیزم.
به امید تو ای همنفس با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم که دوستت دارم عزیزم.

گاهی فرار می کنم

از فکر کردن به تو ..

مثل رد کردن آهنگی که

خیلی دوستش دارم ..


صدای او هنوزم سخت می پیچد

به دالانهای سرد خاطراتم

خوب یادم هست

که تو خندیدی و من

تا سحر سخت باریدم

در آن نوبت که گفتی

دوستت دارم

ارزوهایت بلند بود،

دست های من کوتاه؛

تو نردبان خواسته بودی، من صندلی بودم؛

با این همه،

فراموشم نکن؛

وقتی بر صندلی ات نشسته ای؛

و به ماه فکر می کنی ...

.

.

عاشقانه تنهایی دوست داشتن عشق


چشمات و باز کردی
دنیام زیر و رو شد
چشمات و بستی و باز
تاریکیام شروع شد
موهات کهکشونات
چشمات ستاره هاتن
منظومه های شمسی
جفت گوشواره هاتن
کی بین مهربونا
مثل تو مهربونه
نامهربونی با تو
بد نیست
بد شگونه

با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون

شب بود خسته بودم
چشام و بسته بودم
خورشید سر زد و من
پیشت نشسته بودم
چشمام و باز کردم
دیدم ازت خبر نیست
دیدم برام تو دنیا
از تو عزیز تر نیست



با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون

 

متن اهنگ با من بمون محسن چاوشی

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

 بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

 بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

گوشتو بیار میخوام یه چیزی بگم: ادمای این دنیا بی احساس اند یه وقت دل ندی به کسی

عشق

آنکس که میگفت دوستم دارد

عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد
رهگذری بود که روی برگ های پاییزی
راه میرفت واین صدای:
خش خش برگ ها
همان آوازی بود که من گمان میکردم
میگوید:
دوسـتت دارم



دنیابرام زندونه

دلم گرفته ای خدا دنیا برام یه زندونه
ببین تو این دنیای تو کسی با من نمی مونه
 می خوام بگم خسته شدم از این همه غریبه ها
 چرا نمی شه من بیام پیشه تو ای خدا
خدا به من می گفت دوستم داره
اما حالا می گه برو دیگه حالا تنها شدم
 دلم گرفته ای خدا کاشکی می شد بهت بگم
 که من چقدر دوستش دارم اما نمی دونم
چرا اون دیگه دوستم نداره می گه که من دوست دارم
 این کارا واسه خودته نمی خوام این محبت
که با یه دنیا غم باشه دیشب تا صبح زار می زدم
 چرا که این طوری شده حالا می خوام من بمیرم که شاید تورو ببینم


چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
.

دلت را از “شیشه” بساز ولی به سنگها بگو دلم از “فولاد” است . . .


دلتنگتم




من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم

 

تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم

 

من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم

 

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم

 

من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم

 

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

 

من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم

 

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم

 

من همون عاشق ترینم که اگه بخوای واست میمیرم

 

تو همون فرشته نجاتی که یه روز میای و نمیذاری من بمیرم

 

من همون بدون ماهم که حتی ستاره هم ندارم

 

تو همون ماه و ستارم که با تو دیگه هیچی کم ندارم

قلب شیشه ای

شیشه ای می شکند

                 یک نفر می پرسد..؟

.چرا شیشه شکست!!؟

مادری می گوید...

شاید

این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد

...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد

 شیشه ای

 پنجره را زود شکست.

 

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست

عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای ازآن را بر می داشت.

..مرحمی بر دل تنگم می شد...

اما امشب دیدم...

هیچ کس هیچ

نگفت، قصه ام را نشنید...

از خودم می پرسم؟

آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم

کمتر است؟؟؟

سعی کن تنها باشی زیرا تنها بدنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت ، بگذار عظمت عشق را درک نکنی زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد

عاشقانه


غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق


    یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق


        بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار


             اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار


                  زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی


            رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی


        آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک


   اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک


تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود


    دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود


         تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری


              تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری


                   پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی


                      تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی


                          داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن


                              رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون


                         تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق


                   منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق


               نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه


              تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه


              عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک


              گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک


                 نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش


                     شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش


                       و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره


                          پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره


                              اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم


                              بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم


                              ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد


                              روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد


                              بـه خـدا نـمــیـری از یاد


کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را


کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!


ومن شمع می سوزم  ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!


عشق

عاشقی بودم دیوانه و برای خودم عالمی در سر داشتم
عالم رویایی و دیوانگی
مثل من کسی عاشق نبود ، عاشق تو و قلبت .
مثل من کسی نبود که شب و روز به یاد عشقش باشد و
لحظه هایش را با چشمان خیس بگذارند.
این من بودم که اینهمه تو را از ته دل دوست داشتم
تو را بعد از خدای خویش می پرستیدم.
عاشقی بودم عاشقترین ، برای تو بهترین.
چه عاشقانه در عشقت سوختم و چیزی نگفتم .
چه بچه گانه از غم دوری و دلتنگی ات گریه میکردم.
تو رفتی و مرا با کوله باری از عشق و دیوانگی تنها گذاشتی .
اما من عاشقت ماندم ، و اینک در آتش غم جدایی ات در حال سوختنم.
شاید از این سوختن خاکستری بر جا بماند که این خاکستر چیزی جز
تکه های سوخته قلب عاشقم نیست .
خاکستر قلب عاشقی که روزی بر باد میرود و دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند.
تنها خاطرات این عشق بر جا می ماند که آن هم نیز دیگر سودی ندارد.
عاشقی بودم که به عشقم افتخار میکردم و او را بهترین و پاکترین عشق میدانستم.
نمی دانستم که برای تو عشق نبودم ،تنها بازیچه ای بودم که روزی از بازی با من خسته می شوی و مرا دور می اندازی .
تو برای من معنای واقعی یک عشق بودی ، تو برای من عزیزترین بودی.
ای کاش اینک که از در غم جدایی ات خاکستر شده ام قدرم را بدانی
و افسوس بخوری که چرا مرا  سوزاندی .
عاشقی بودم دیوانه ترین ، از همه عاشقان صادقترین.
اینک چیزی از من به جز خاکستری از این قلب سوخته به جا نمانده است.



 
 
 
اینجا ؛ همه ی نسل ها ؛ نسل سوخته هستند ...
فقط درصد سوختگی فرق می کند و محــلّ سوختگی ...
 
 
یه پسرخاله دارم به باباش میگه پدر،
به مامانشم مادر، میریم خونشون
انگار داریم فیلم هندی می بینیم :|
 
 
 
  متأسفانه توجه دخترها فقط به ظواهره انگار ...!
مثلا به خاطر خوشتیپی بازیکنها،
طرفدار ایتالیا میشن. در حالیکه معیار
ارزش‌گذاری فقط باید میزان تقوا باشه ...!!!
 
 
 
پسر ملانصرالدین میره پیش داروغه میگه
جناب داروغه طوطی من گم شده… داروغه میگه
خوب به ما چه! پسر ملا میگه فقط خواستم بگم
اگه این طوطی پیدا شد هر فحشی به شما و
حاکم داد نظر شخصی خودشه!   
 
شما هارو به تهدیگ ماکارونی قسمتون می دم
وقتی دارین با تلفن یا موبایل صحبت می کنین
با خودکار روی هر چیزی که دم دستتون بود .
چرت و پرت ننویسین یا نقاشی نکشین...

آخه من الان این مدرک پایان تحصیلاتم
که بابام در حال موبایل صحبت کردن روش عکس اولاغ کشیده ،
کجا ببرم نشون بدم ...:|
 
 
چنگیز خان مغول و هیتلر دو تاشون با هم به اندازه پراید آدم نکشتن !!!
 
 
 
یه رفیق داریم اسطوره مشکلاته، بدشانس،
بدهکار، تنها، مشروط...! یعنی دیگه مشکلی
نمونده که این تجربه نکرده باشه. زنگ زدم بهش،
میدونید آهنگ پیشوازش چی بود؟؟
 همه چی آرومه... من چقد خوشحالم...!
 
 
جون مادرتون اگه ماشین صفر می خرین
رو شیشه بنوسید «ماشین صفره»
ولی پلاستیک های رو صندلیشو بکنید

 
 
خــدا جـون مـیـشــه تـو امـشـب مـنـو تـو بـغـل بـگـیـری؟

بـگـی آروم تــوی گــوشـم دیـگـه وقـتـشـه بـمیـری

خــدا جـون مـیـگـن تـو خـوبـی،مـثـل مــادرا مـیـمـونـی

اگــه راسـت مـیـگـن بـبـیـنـم عـشـق مـن کـجـاسـت مـیـدونـی؟

خــدا جـون مـیـشـه یـه کـاری بـکـنـی بـه خـاطـر مـن؟

مـن مـیخـوام کـه زود بـمـیـرم، آخـه سـخـتـه زنـده مـونـدن

مـن کـه تـقـصـیـری نـداشـتـم پـس چـرا گـذاشـتـه رفـتـه؟

خــدا جـون تـوتـنـهـا هـسـتـی مـیـدونـی تـنـهـایـی سـخـتـه

زنـده بـودن یـا مـردن مـن واسـه اون فـرقـی نـداره

اون مـیـخـواد کـه مـن نـبـاشـم،بـاشـه اشـکـالـی نـداره

خــدا جـون مـیخـوام بـمـیـرم تـا بـشـم هـمـیـشـه راحـت

ولـی عـمـر اون زیـاد شـه حـتـی واسـه ی یـه سـاعـت

خــدا جـون مـیـشـه تـوامـشـب مـنـو تـو بـغـل بـگـیـری؟

بـگـی آروم تـوی گـوشـم دیـگـه وقـتـشـه بـمـیـری...

دوستت دارم

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر زیبایی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم

تو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم


آرام در گوشه‌ ای نشسته‌ ام کار از چسب و باند و پانسمان گذشته “زخم” به روحم رسیده …

خدایا تا خرخره پر از زندگی‌ ام به خدا دیگه میل ندارم سیرم




جداکه شدیم هردوبه یک احساس رسیدم…..
توبه فراغت من به فراقت…..
یک حرف تفاوت که جیززیادی نیست

سلامی به گرمی مهیاگاز به کیفیت سینجر گاز به نوآوری نیک کالا با ضمانت پنج ساله، این نام نیک است که می ماند. امیدوارم سلام مرا پذیرفته باشی و آن را با چسب پنج دقیقه رازی (همه رازی از چسب رازی) بچسبانی. شب با تمام غمها در کنار تلویزیون صنام فراتر از یک نام نشسته ام و با خودکار بیک برای تو می نویسم زیرا فقط بیک است که مثل بیک می نویسد.

هنگامی که از من جدا شدی و آن چیزی که سردی را از من گرفت، فقط ضدیخ بهران بود و این بیمه ایران بود که پولش را فراهم کرد، که امروز پشتوانه فرداست . ای کاش اینجا بودی و می دیدی که باید اعتراف کنم که نگاهت اثر عمیق تری از نوار کاست سونی بر جا گذاشت. بیا سفر عشق را با پژو پرشیا که افتخار ملی ماست آغاز کنیم و با روغن ترمز بهران آسوده تر برانیم. بیا تا پیچهای زندگی را با ابزار مهدی باز کنیم و زندگیمان را با ساختمان پیش ساخته تمام اقساط بانک مسکن بهتر آغاز کنیم.

بیا تا گرد و غبار جدایی و تنهایی خود را با جاروبرقی پارس خزر پاک کنیم و سوار بر موتور سیکلت هندا بشویم. بیا تا لباسهای عشقمان را با چرخ خیاطی گلبافت که محصول کارخانجات کاچیران است بدوزیم.

تک ماکارون را در ظرف تفلون نچسب بریزیم و در پایان هدیه ای بفرستیم که کوچکترین ذره محبت را اندازه گیری می کند و آن چیزی نیست به جز ترازوی آشپزخانه هدیه که به دلچسبی و گوارایی زمزم است. و در آخر آرزو دارم دوباره چهره ات را با میمون چی توز ببینم


میدونی فرق تو


گل
میدونی فرق تو با گل چیه؟گل رو باید بو کرد، ولی تو خودت همین جوری بو میدی!
 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

گاو

می دونی فرق تو با گاو چیه؟!… ، جون خودت هیچ فرقی ندارین !!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 
کبوتر
می دونی فرق تو با کبوتر چیه؟ اون از قشنگی اسیر میشه….! تو با قشنگیت اسیر می کنی!!
 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 
توپ
می دونی فرق من با توپ چیه؟ توپ رو باید شوت کرد تا گل بشه، اما من خودم گلم!
حالا می دونی فرق تو با توپ چیه؟ توپ رو باید شوت کرد اما تو خودت شوووتی!!!
 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

یانگوم

می دونی فرق تو با یانگوم چیه؟ یانگوم جواهری در قصره ولی تو قصری از جواهری!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

یوزارسیف

میدونی فرق تو با یوزارسیف چیه ؟ یوزارسیف عزیز مصره ولی تو عزیز دلمی !

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

میرزا نوروز
می دونی فرق تو با میرزا نوروز چیه؟ میرزا نوروز پول داشت، کفش نمی خرید، تو موبایل داری SMS نمی دی!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آهن
می دونی فرق تو با آهن چیه؟ آهن زنگ می زنه، ولی تو حتی یه SMS هم نمیدی!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 
کشتی
میدونی فرق تو با کشتی چیه؟ کشتی به گل میشینه ولی تو به دل میشینی.



من از تو دل نمی برم اگر چه از تو دلخورم

اگرچه گفته ای ترا به خاطرات بسپرم

 

هنوز هم خیال کن کنار تو نشسته ام

منی که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام

 

تو در سراب آینه شبانه خنده می کنی

من شکست داده راخودت برنده می کنی

 

نیامدی و سالها نظر به جاده دوختم

بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم

 

رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها

همیشه ماندگار من همیشه در هنوزها

 

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی

به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی

 

سلامتی اونایی که از هر انگشتشون یه هنر میریزه...
میرنجونن..
میسوزونن..
میشکونن..
له میکنن ..
نابود میکنن..
هستی به باد میدن....

و سلامتی اونایی که جز دوست داشتن این موجودات هنرمند با همه وجودشون....
هیچ هنر دیگه ای ندارن.........

کودکی


اولین روزدبستان باز گرد.‏‎کودکی ها شادو خندان بازگرد. درسهاى سال اول ساده بود. آب رابابا به سارا داده بود. درس پند آموزروباه و خروس. روبه مکارودزد و چاپلوس. باوجود سوز وسرمای شدید. ریز علی پیراهن ازتن میدرید.تا درون نیمکت جامی شد یم. ماپراز تصمیم کبرا میشدیم کاش هرگز ز نگ تفریحی نبود. جمع بودن بودوتفریقی نبود. کاش میشد باز کوچک میشدیم. لااقل یکروزکودک میشدیم ‏

عبادت

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت . مرد جلو رفت و از فرشته پرسید: ” این مشعل و سطل آب را کجا می بری ؟” فرشته جواب داد : ” می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب ، آتش های جهنم را خاموش کنم ، آنوقت ببینم چه کسی واقعا واسه خاطر خدا عبادت میکند .”


باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه،
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران،
گردش یک روز دیرین!
پس چی شد، دیگه کجا رفت؟
خاطرات خوب و شیرین!
در دل آن کوی بن بست،
در دل تو آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز،
غرق در غم های امروز،
یاد باران رفته از یاد،
آرزوها رفته بر باد،
باز باران، باز باران….
میخورد بر بام خانه،
بی ترانه، بی بهانه، شایدم، گم کرده خانه….!